داستان منو عشقم ندا

سلام.

اسم:مهران پوراحد.

شغل:تاجایی که به فکرت میرسه بدبختی.

میزان شانس:باورکن زیر0%.

داستانی واستون میگم داستان منو عشقم ندا خانومه.

اولین روزه دانشگاه بود که تقریبا یه 10 دقیقه ای از کلاس ریاضی گذشته بودو استاد داشت کوس شعر

میگفت.

درکلاس باز شد یه دخترباچشای سبزو موهای تقریبا حنایی پررنگ اومد تو کلاس.میتونم بگم تااون لحظه

خوشکل ترین دختری بود که تودانشگاه دیده بودم.

راستش قراره دروغ نگم پس ایمک بگم که توهمون اولین نگاه به چشاش دلم بدجورلرزید.ولی به خودم 

گفتم بی شرف توبه نکرده بودی مگر.پس بشی سرجات.

جالب این بود که همون روز از خداخواستم که خدایا کاری کن من تواین خراب شده عاشق نشم.

ولی از شانس بد من همون اولین روز همون اولین ساعت عاشق شدم.بدجورعاشقش شده بودم.

ولی نمیتونستم بهش بگم.آخه من چوس ترم بودم.نمیخواستم تو همون اولین ترم خودمو دال دانشگاه 

 کنم.

روزا گذشتن و م نتونستم بهش بگم.تااینکه...............یه روز بادوستم فریدداشتم تو مسیردانشگاه یه سیگار

میکشیدمو میرفتم سمت دانشگاه که مدارو دیدم.بدجور رفتم تو چشش.که یهو یه چاقال اومد جلومو گرفت.

گفت چشات مشکل داره؟گفتم حالا فرض کن مشکل داشته باشن مگه تو دکتری؟یکم بحث کردیمو مردم نذاشتن 

که دعوا کنیم.بعد چند وقت بازم با فریدداشتم سیگارمیکشیدم که دیدم این پسره داره مزاحم ندا میشه.رفتم 

جلوشو گرفتم.گفتم چیکارش داری و از ای حرفا که با هم دست به یقه شدیم و بازم فرید نذاشت دعوا کنیم.

تااینکه بعدچندروز فهمیدم این آقادوست پسره قبلیه ندا بوده.ولی ندا دیگه باهاش نمیخوادحرف بزنه.

حالا بی خیال این بحث بشیم چون من دارم داستان خودمو ندارئ مینویسم.

خلاصه روزا همینطور میگذشتنو من نمیتونستم به ندا بگم که چقدر دوسش دارم.کارم شده بود فقط سیگارکشیدن و 

فکذ کردن به ندا.تا اینکه بالاخره یه روز تصمیم گرفتم برم جلو حرفمو بهش بگم آخرش اینه که یه سیلی زیر گوشم

میخوابونه دیگه.رفتم و بهش گفتم و اونم بهم گفت تا فردا بهم خبر میده.باور نمیکنید که چقدرسبک شده بودم.

اونروز به همه ی دوستام تو قلیونسرا یه قلیون به حساب خودم دادم.تو قلیونسرابودم که ندااس داد.

گفت میخوای چه جوابی بشنوی؟منم گفتم:حومعلومه+.....بعدچندلحظه اس داد که ازاین به بعد منو به اسمم 

صدا کن.

وای باور نمیکینی که چفدرشاد شدم.انگارداشتم با خدا گل کوچیک بازی میکردم.

رابطه ی مااز همون اولش خیلی خوب بود.بعدچندروز باهم برااولین بار رفتیم بیرون.واسه اولین بار دستشو گرفتم.

خیلی حس آرامش بخشی بود.انقدربهم اعتماد داشت که تو مسیردانشگاه دستمو میگرفت و باهم قدم میزدیم.

هنوزم گرمای دستاشو حس میکنم.وقتی یاداون روزا میفتم دارم دیوونه میشم.حتی وقتی داداشاش فهمیدن

بازم راضی نشد که قیدمو بزنه.کار به جایی رسید که من به خاطرش دوبار تا مرز مردن رفتم ولی بازم زنده موندم.

کی فکر میکرد که ندا ازمن بدش بیاد.بخدا هنوزم نمیدونم چرا ندا یهو بامن بد افتاد.کی باعث این جدایی شد؟

چرا ندایی که هیچ جوره راضی نبود از من جداشه اینجوری تنهام گذاشت.

ندایی که بامامانش بخاطرم حرف زد.حتی یه سری مامانشو آورد و باهم رفتیم بیرون.اون روز یکی از بهترین روزای 

عمرم بود.اونروز ندا عشقشو بهم ثابت کرد.بهم ثابت کرد که چقدر دوسم داره.

منم به خاطرش با خونوادم حرف زدم و قرار شد که بعدازاینکه من فوق دیپلم گرفتم بریم برام خواستگاریه ندا.نداهم 

قبول کرد.مامانشم قبول کرد....ولی یه دفعه نمیدونم چی شد که ندا همه چیرو بهم زد.

آخه چرا ندا؟چرا؟برای چی؟بخاطر کی؟من که تورو بیشتر از هرکسی تو دنیا دوست داشتم.من که تورو خدای خودم 

میدونستم.چی شد؟کدوم خدا بنده ی خودشو اینجوری تنها میزاره؟ها؟

من که هیچ موقع نفرین نکردم و بازم نمیکنم.ولی فقط از خدا یه چیز میخوام.اون کسی که باعث جدایی منو ندا ازم هم شد.

اون کسی که باعث این همه فاصله بین منو ندا شد.خودش به همین درد مبتلا شه....تا بفهمه چه حالیه..

فقط همین.....

الان پند ماهه که ندا دیگه بامن مثل فبلا نیست.

اصلا منوآدم حساب نمیکنه.ولی با این حال من هنوز دوسش دارم.بیشتراز قبل.هرروز بیشتراز روز قبل.

ازتون خواهش میکنم شما دعا کنید که رابطه ی منو ندا بازم مثل فبلنا بشه.

امشب شبه قدره....دعای منم برا همه ی عاشقا اینه...(خدایا هرکی که مثل من واقعا عاشقه.واقعا یکی رو

دوست داره...واقعا برا یکی میمیره رو به عشقش برسون.خدایا مه ی عاشقارو به عشقشون برسون.)

منو به ندا برسون.کاری کن رابطمون بازم مثل قبل بشه.حتی بهترازاون.

آمین


نظرات شما عزیزان:

لیلی
ساعت20:57---5 مرداد 1392
سلام الان میرم بخونم راس ی بسری خوشحال میشم تازه لینکت هم کردم

صبا
ساعت20:50---5 مرداد 1392
خوش به حال ندا که یه نفر از ته دل دوسش داره!من بدبخت ولی بهم خیانت میشه اونم حرفه ای.!بخدا از بس گریه کردم دیگه چشمام تار می بینه.به منم سر بزن!منتظرتم
پاسخ:به نظرت باید چیکارکنم که ندا باز بامن حرف بزنه....؟چیکارکنم که ندا بازمال من باشه..


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : شنبه 5 مرداد 1398 | 22:58 | نویسنده : Mehran |